محمدومریم

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

محمدومریم

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

mohammad*setayesh

هوا سرد است... تو مرا تنگ در آغوش می گیری. تنت را بو میکشم دستانت را می فشارم هوا سرد است ... دلم می لرزد اما گرمای قلبت را حس میکنم مست می شوم در ثانیه هایی که با عطر تنت نفس میکشم. همه عمر شراب شیراز خواهی ماند آنجا در آن دور دست ها خواهم نشست و بالاپوش بنفش را بخود می پیچم. همراه لای لای صندلی، زمان را ورق خواهم زد لبخند میزنم... لبخند می زنی برای همه‌ی گذشته ها سهم من... همه‌ی خاطرات تو شد برای همه عمر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد