محمدومریم

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

محمدومریم

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

دلم تنگ است

دوستت می دارم،دوستم داشته باش

 عمق احساس مرا،تو بدانی ای کاش

 دوستت می دارم،از خودم بیشترت

 خویش می دانمت از،هر کسی خویش تَرَت

 تو به من نزدیکی،بیشتر از هر کس

به من از من حتّی،به من از خون و نفس

 نازُکای تن تو،مثل پیچک به تنم

 پیچد و حیرانم،که تویی یا که منم

 دستهایت چو مرا،می فشارند به خویش

 از خدا می گذرم،از خدا حتّی بیش

 به خدا می ترسم،نکند خواب است این

 که تنش نرم و زلال تر ازآب است این

 گر طبیبی تو که کاش،کاش بیمار شوم

 گر تو خوابی،نکند،زود بیدار شوم

 گر بهشتی باشد،سرزمین تن توست

 همه بستان بهشت،یک گل دامن توست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد